1.یکی از فانتزیام اینه که دختر همسایمون تیر بخوره بعد سریع با هلیکوپتر برسونمش بیمارستان. بعد دکتر بگه اوه خدای من این گروه خونیش خیییلی کمیابه، بعد پرستار با قیافۀ آشفته به دکتر بگه دکتر نبضش ضعیف شده باید هرچه زودتر بهش خون برسونیم، بعد مادر دختر همسایمون شروع کنه به گریه کردن و پدرش به دکتر بگه دِ آخه لامصب یه نگاهی به دور و برت بنداز، دخترم داره جون میده! بعد دکتر داد بزنه کسی نیست این فداکاری رو انجام بده؟ بعد من در حالی که دارم هلیکوپترو خاموش میکنم و سوییچشو درمیارم، از هلیکوپتر بیام بیرون و با یه لبخند ملیح آستینمو بزنم بالا به دکتر بگم «بیا بزن»… بعد پدر دختر همسایمون با لبخند بگه چرا دیر کردی داماد گلم؟ بعد من برم توی اتاق عمل بعد که دختره به هوش اومد بگه: پس عشق من کوش؟ بعد باباش از پنجره به افق خیره بشه و با لبخند رضایت بگه: متاسفانه باید بگم به خاطره‌ها پیوست! روحش شاد…

2.عموم از آلمان برام کاپشن سوغات آورده،
فقط داخلش به زبان فارسی سلیس نوشته تولیدی عباس پور!

3.اعتماد به نفس بعضی‌ها رو خلال دندون اگر داشت، الان تنۀ درخت بود!

4.اینایی ﮐﻪ ﺗﻮ ﺗﺎﺑﺴﺘﻮﻥ ﺳﺮﻣﺎ ﻣﻴﺨﻮﺭﻥ:
ﻫﻤﻮﻧﺎیی هستن ﮐﻪ ﻣﻴﺨﻮﺍﻥ ﺑﺮﻥ ﻋﺮﻭسی ﮐﻔﺘﺮ گند میزنه به لباسشون،
ﻣﻴﺮﻥ ﺗﻮﺍﻟﺖ ﺁﺏ ﻗﻄﻊ ﻣﻴﺸﻪ،
ﻣﻴﺮﻥ ﺣﻤﻮﻡ ﺑﺮﻗﺎ ﻣﻴﺮﻩ،
ﻣﺎﺷﻴﻨﺸﻮﻧﻮ ﻣﻴﺒﺮﻥ ﮐﺎﺭﻭﺍﺵ ﺑﻌﺪﺵ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﻣﻴﺎﺩ،
ﺩﻻﺭ ﻭ ﻃﻼ ﺑﺨﺮﻥ ﺍﺭﺯﻭﻥ ﻣﻴﺸﻪ ﺑﻌﺪ ﺗﺎ ﻓﺮﻭﺧﺘﻦ چهار ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻣﻴﺸﻪ،
ﺭﻭﺯی ﮐﻪ ﺭﻳﻤﻠﺸﻮﻥ ﻗﺸﻨﮓ ﺑﺎﺷﻪ ﺣﺘﻤﺎ ﮔﺮﻳﻪ‌ﺷﻮﻥ ﺩﺭﻣﻴﺎﺩ،
ﺭﻭﺯی ﮐﻪ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻦ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﻣﻴﺎﺩ…
کلا به اینا دست نزنید چون خیلی داغ